برای دانلود اینجا کلیک کنید :

.......................................................

پ.ن : این سخنرانی حضرت آقا تجربه ای بود واقعا متفاوت، و سوغاتی برایم داشت فراموش نشدنی

عیدی من به همه عزیزان یک داستانه کوتاهه؛ به نظرم نکته ی نابی داره :

امام رضا(ع) به جعفری گفت: چرا با عبدالرحمن بن یعقوب رفت و آمد می‌کنی؟
جعفری گفت: او دایی من است!
امام رضا: او به خدا نسبت‌های ناروا می‌دهد. خدا را (مثل اجسام) توصیف می‌کند در حالی که خدا اینگونه وصف شدنی نیست.
یا با او رفت و آمد کن و ما را رها کن. یا با ما بنشین و او را رها کن.
جعفری: او هرچه می‌خواهد بگوید. به من چه ضرری می‌رسد؟ وقتی من حرفهایش را قبول ندارم!
امام رضا: نمی‌ترسی از اینکه او دچار عذابی شود و تو هم گرفتار شوی؟
آیا داستان آن دوستِ موسی را نشنیدی که پدرش از یاران فرعون بود. وقتی قوم فرعون دنبال موسیافتادند، او برگشت تا پدرش را نصیحت کند تا به موسی ملحق شود. ولی پدرش گوش نمی‌داد و همینطور می‌رفت و او هم به دنبالش. تا اینکه به دریا رسیدند و غرق شدند. خبرش به موسی رسید. موسی گفت: او در رحمت خداست. ولی عذاب وقتی نازل می‌شود، کسی که نزدیک گناهکاران باشد، راه دفاعی ندارد...

اصول کافی/ باب مجالسة أهل المعاصی/ حدیث 2